تجربه ی من

عشق پير نمی‌شود از "عباس معروفی "

عشق پير نمی‌شود          جا می‌افتد شــراب        کهنه می‌شود. در آينه برف می‌بارد                سفيد می‌کند                        هرچه پرکلاغی‌ست و بوی نارنجی تو             راز خواهد ماند. عباس معروفی ...
6 بهمن 1391

به شانه‌هایم تکیه بده از " حسین پناهی"

سلام ! ای ماه کج‌تاب ! تابان ، بر ویرانه‌های سفید و سیاه زندگی‌ام گل نرگس ! آیا هرگز ، کوکویی شام یازده سر عائله خواهد شد ؟ چه فکر شترانه ابلهانه‌ای ! من هیچ ندارم آقا هیچ ... جز چنددانه سیگار ، همین صفحه و این قلم دشتی افکار ابلهان ... تکیه بده به شانه‌هایم تکیه بده و گریه کن من نیز این چنین خواهم کرد ...   حسین پناهی ...
5 بهمن 1391

از کتاب "اعماق" / اسکار وایلد

در مورد خودت،آخرین حرف من این است: از گذشته نترس.   چنانچه مردمبگویند جبران ناپذیر است باور نکن ... باید خودم را وادارم تا به چشم دیگری به آن نگاهکنم، کاری کنم مردم با نگاهی دیگر به آن بنگرند، کاری کنم که خداوند با نگاهی دیگردر آن نظر کند. این کار را نمیتوانم با انکار آن، تحقیر یا ستایش آن یا بی اعتنایینسبت به آن انجام دهم. این کار فقط با پذیرش کامل گذشته ام به عنوان بخشی ناگزیر ازتکامل زندگی و شخصیتم امکان پذیر است. با سر فرود آوردن در برابر تک تک رنج هایی کهکشیده ام ... شاید من انتخاب شده ام تا چیزی بس شگفت انگیزتر به تو بیاموزم. ...
4 بهمن 1391

صفحات کتاب عشق / نزار قبانی

از سالی كه تو معشوق ام شدی مهمترین صفحات در كتاب عشق معاصر ، رقم خورد ص فح ات کتاب عشق ،قبل از این  سفید بودند و بعد از این نیز سفید خواهند ماند . خطی که میان دهان منو تو كشيده شده  خط استوايي ست                                                        كه مقیاس زمان است برای تمامی ی رصدخانه ها ... ...
3 بهمن 1391

شب ، نقاب عمومي است از "شمس لنگرودي "

تو فرشته اي   من زنبور   من نيش ميزنم ، و عسل مي بخشم .   كاش دو سه روزيبالم را با پر و بالت عوض مي كردم   تا بي نيش، بي عسل ، محبوب خدايان شوم . / شمس لنگرودي . شب ، نقاب عمومي است / ...
3 بهمن 1391

سهراب سپهری / مجموعه: آوار آفتاب / ای نزدیک

در نهفته ترینباغ ها دستم میوه چید   و اینک "شاخهنزدیک" از سر انگشتم پروا مکن   بی تابی انگشتانمشور ربایش نیست عطش آشنایی است   درخشش میوه درخشانتر   وسوسه چیدن درفراموشی دستم پوسید   دورترین آب   ریزش خود را بهراهم فشاند   پنهان ترین سنگ   سایه اش را بهپایم ریخت   و من شاخه نزدیک   از آب گذشتم ازسایه به در رفتم   رفتم غرورم رابر ستیغ عقاب شکستم   و اینک در خمیدگیفروتنی به پای تو مانده ام   خم شو شاخه نزدیک       "سهراب سپهری / مجموعه: آوار آفتاب / ای نزدیک" ...
3 بهمن 1391

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد / اوریانا فالاچی

هر چه انسان ترباشيم زخمها عميق تر خواهند بود.  هر چه بيشتر دوستبداريم بيشتر غصه خواهيم داشت،  بيشتر فراق خواهيمکشيد،  و تنهائي هايمانبيشتر خواهد شد.  شادي ها لحظه ايو گذرا هستند  شايد خاطرات بعضياز آنها تا ابد در ياد بماند،  اما رنجها داستانشفرق ميکند  تا عمق وجود آدمرخنه مي کند و ما هر روز با آنها زندگي مي کنيم.   انگار کهاين خاصيت انسان بودن است!     نامه به کودکیکه هرگز زاده نشد اوریانا فالاچی ...
1 بهمن 1391

از کتاب "درس‌هایی کوچک در باب مقولاتی بزرگ" / لِشِک کولاکوفسکی

... زنی که دارای سلیقه ی نوکیسه هاست مانند درخت کریسمس به سرتاپایخود جواهر می آویزد، حال آنکه زن شیک پوش و خوش سلیقه در آرایش خود جانب احتیاط رارعایت میکند و از خودنمایی می پرهیزد. احتمالا همه به این نکته اذعان داریم که اعتدالعنصر ضروری برازندگی است.   مولفی، زیباو برازنده مینویسد که بتواند متن خود را از اضافات غیرضروری پاک کرده و مطلب را چنانبیان کند که خواننده صورت را یکپارچه شایسته ی محتوا بیابد و احساس کند که محتوا تاآنجا که موضوع اجازه میدهد، روشن و شفاف است. نقطه ی مشترک میان زن برازنده، مسابقهی برازنده ی فوتبال، کتاب برازنده ی تاریخی، ارتفاع برازنده ی بنا و دلیل برازنده یریاضی در کجاست؟   شاید...
1 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد